تکنیک دیگر تفکیک میباشد. در این روش برای حل مسئله، آنرا به قسمتهای
مختلف تقسیم میکنیم و آنگاه آنرا حل میکنیم. اغلب اوقات حل کردن یک
مسئله بزرگ بسیار مشکل است و چنانچه بتوان آنرا به بخشهای کوچکتر تجزیه کرد
حل کردن آن بسیار راحتتر خواهد شد. این موضوع به مثل معروف تفرقه بینداز و
حکومت کن برمیگردد و همچنین شکستن دستههای از چوبها. خیلی اوقات شکستن
یک مسئله به مسئلههای کوچکتر امری دشوار است و به نظر میرسد نتوان به
تقسیمات دقیق و بدون نقص رسید. اما همواره اقدام به این عمل هر چند که
دارای نقص باشد بهتر از سرگردانی برای حل یک مسئله است. هدف از تفکیک گریز
یکپارچکی فتخ نشدنی یک مسئله است.
روش قلب. روش قلب از
دو روش قبلی جانبیتر است. در این روش موضوعات را به همان شکلی که هستند در
نظر قرار داده و سپس آنرا وارونه میکنیم. شما آب را به جای سرایزشدن از
کوه بطرف بالا روانه میسازید. یا اینکه فکر میکنید به جای اینکه شما
اتومبیل را برانید اتومبیل شما را هدایت میکند. هر نوع وارونه سازی سودمند
خواهد بود و همواره بخاطر داشته باشید که تنها یک راه حل درست وجود ندارد.
شخص در تفکر جانبی بدنبال جواب درست نمیرود بلکه تنظیم اطلاعات متفاوتی
را جستجو میکند. که باعث یک نگرش متفاوت به موضوع میگردد.
مثال
زیر را در نظر بگیرد. یک گله گوسفند به آرامیدر طول جادهای باریک و محصور
بین دو کوه بلند حرکت میکند. یک اتومبیل با سرعت به گله میرسد. و از شبان
میخواهد که گله را به کنار جاده ببرد تا اتومبیل او بتواند رد شود. چون
جاده باریک است شبان نمیتواند گوسفندان را به کنار براند و برای همین،
موضوع را وارونه میکند و از راننده میخواهد اتومبیل را متوقف کند تا او
گله را به سمت عقب اتومبیل هدایت کند.
در بعضی موارد عمل قلب ممکن
است به کلی مضحک جلوه کند مهم نیست، تمرین در استهزاء به همان اندازه
تمرین در قلب مفید است. روش وارونه سازی جهت گریز از الزام در نگرش به
موضوع به شیوه متداول مورد
استفاده قرار میگیرد. مهم نیست که
روش جدید دارای معنی باشد زیرا پس از حصول این گریز حرکت بطرف جوانب ساده
تر خواهد بود. آیا تابحال اتفاق افتاده است که برای رسیدن به محلی در شهر
از یک مسیر ثابت استفاده کنید. بدون اینکه بدانید راه فرعی و کوتاهتری نیز
وجود دارد؟. دراینگونه موارد از کنار راه فرعی عبور میکنید ولی هرگز آنرا
مورد جستجو قرار نمیدهید. در این مواقع شما با استفاده از مسیرهای کلیشه
ای به مقصد میرسید. وقتی چیزی غلط است ما بیشتر به جستجو میپردازیم ولی
وقتی چیزی صحیح است تفکر ما به یک سکون و مکث منتهی میشود به همین دلیل
است که ما به تفکر جانبی نیاز داریم تا این انسداد در اثر گشودگی را شکسته و
قالبها را حتی وقتی نیازی احساس نشود تغییر ساخت دهیم. انسداد در اثر
گشودگی بدین علت است که راههای فراوانی برای رسیدن به مقصد وجود دارد ولی
شخص به دوعلت آنها را انتخاب نمیکند اول آنکه بنا به عادت از یک مسیر خاص
به مقصد میرسد و تنها اگر احساس کند که راه انتخابی مسدود شده است مسیرهای
دیگر را نیز امتحان میکند. در حالت دوم مسیر و انشعابات وجود دارند ولی
شخص از آنها اگاه نیست. ولی انسداد در اثر گشودگی در تفکر بسیار متداول است
از یک طرف این اساس تفکر است زیرا تفکر باید براساس فرضیه و گمانهایی
برمبنای تجارب گذشته انجام شود. بنابراین این عمل میتواند سودمند باشد ولی
از جهت خلق ایده های نو و پدید آوردن قالبهای جدید از معایبی برخوردار
است. عمل انسداد بر اثر گشودگی اساس نیاز به تفکر جانبی است. تفکر جانبی
کوششی است برای بهم پیوستن چیزها به گونه ای جدید. اینکه راه قبلی چقدر با
کفایت به نظر برسد از اهمیت برخوردار نیست.